مثل بسیاری از چیزهایی که به روابط ما کمک میکنند، زوج درمانی یک عادت غیر رمانتیک و دلهره آور است که شامل صبر، کار خسته کننده و مکالمات خجالت آور زیادی در مورد بسیاری مسائل است که بهتر است هرگز در مورد آن فکر نکنید– صحبت کردن در تنهایی با یک شریک و غریبه آموزش دیده. در این مقاله کارهایی که یک زوج درمانگر برای بهبود روابط همسران میتواند انجام دهد را بیان میکنیم.
فرهنگ ما به ما یادآوری میکند که به احساساتمان اعتماد کنیم و آنها را دنبال کنیم. اما زوج درمانی میداند که این یک فاجعه است، زیرا احساسات ما اغلب اشتباه و با واکنشهای اولیه از گذشتههای سخت کد گذاری شده اند. بنابراین، به جای آن، یک پاسخ بسیار عاقلانهتر را پیشنهاد میکند: پشت سر گذاشتن اولین ضربهها، خنثی کردن آنها از طریق فهمیدنشان و تا جایی که ممکن است آنها را در مسیرهایی که کمتر خود را سرزنش کنیم، قرار دهیم و به دستورالعملها اعتماد کنیم. زندگی در کنار شخصی دیگر برای مدت طولانی قطعاً یکی از سختترین کارهایی است که ما تا به حال انجام دادهایم؛ ما باید انتظار داشته باشیم که در مسیر اشتباه بدون کمک و آموزش قرار گیریم و با احساس عاری از شرم و خجالت به نیاز برای آموزش فکر کنیم. مواردی حیاتی که ممکن است در زوج درمانی مورد استفاده قرار بگیرند وجود دارد:
– برای شروع، در یک اتاق آرام، فرصتی برای تعریف آنچه احساس میکنیم مشکلات در رابطه واقعاً چه هستند، پیدا خواهیم کرد- اجتناب از چیزهایی که بلافاصله منجر به فریاد، کج خلقی یا بدبینی میشوند. ما به طور معمول بیش از حد مخالف با یا ناراحت از شریک زندگیمان هستیم و باید بتوانیم موارد را با آنها به اشتراک بگذاریم تا آنها متوجه ناراحتی ما شده و آن را درک کنند.
این که هر دو در مقابل یک غریبه صحبت کنیم کمک کننده است چرا که هر دو از آن واهمه داریم و باید با آن کنار بیاییم. بسیار غیر معمول است که بتوان در عین حال که منطقی بود مسائل را به طور دقیق بیان کرد: «هرگز من را لمس نکردهای و بسیار بدون احساس و شل رفتار میکنی، لمس کردن تو آرام آرام من را میکشد- و هر چند که تو را دوست دارم، نمیدانم چه مدت دیگر میتوانم اینگونه باشم … یک دهه احساسات کم و خشم سرکوب شده.
– در مرحله دوم، درمانگران زوج درمانی ماهر هستند و ما را از اینکه چرا آنچه ما را آزار میدهند، ما را میآزارند، رها میکنند. به طور معمول، به دستگاههای خود باز گشتهایم، معنای عاطفه را در موقعیتهای مان نمیبینیم. در مورد اینکه آخر هفته به کجا برویم جر و بحث میکنیم بجای اینکه دقیقاٌ توضیح دهیم از بیرون رفتن یا در خانه ماندن چه چیزی عایدمان میشود. به عنوان نتیجه، بقیه یافتهها صرفاً خشونت آمیز و پست هستند و همه چیزهای جالب و خشن در موقعیت ما گم شدهاند.
– ثالثاً، درمانگرها الگوهای تکراری ناخوشایند و ناراحت کننده را از بین میبرند. یک بازی کلاسیک درمانی این است که از هر دو طرف میخواهند که جاهای خالی را پر کنند: زمانی که تو… ..، من احساس میکنم … – و من پاسخ میدهم با….
بنابراین وقتی فرزندان را نادیده میگیری، من احساس ترد شدن میکنم و سپس با تلاش برای کنترل اینکه بعد از ظهر چه افرادی را ملاقات میکنی، پاسخ میدهم. یا هنگامی که در رختخواب من را لمس نمیکنی، من احساس میکنم دیده نمیشوم و از قدر دان پول تو نمیشوم.
– با درمانگر که به عنوان یک کارگزار صادقانه عمل میکند، قراردادهای جدید نوشته میشود: اگر شما X را انجام دهید، من y را انجام خواهم داد … هنگامی که ما کمی از چیزی که واقعاً میخواهیم را به دست میآوریم (اما معمولاً به درستی خواستههایمان را مطرح نمیکنیم)، نیازهای دیگر احساس ناراحتی و تنفر کمتری میکنند.
– گاهی اوقات توصیهها به طور زیبایی عاشقانهاند. سه چیز را در مورد شریک زندگیتان که شما را خشمگین میکند ابراز کنید و سپس سه چیز که عمیقاً بخاطر آن از شریکتان قدردان هستید.
– از طریق درمان، ما برخی از تفکرات مبهم خود را برای رد کردن به چالش میکشیم، در مورد اینکه مردم چگونه میتوانند باشند و چه چیزی برای ما در عشق اتفاق میافتد: اگر من آسیب پذیر هستم، لزوماً در معرض آسیب نیستم … ممکن است سعی کنم توضیح دهم و دیگران میتوانند گوش دهند … به ما امنیت داده میشود تا برخی از اسکریپتهایی که با آنها رشد کردهایم در مورد بیاهمیت بودن تلاش برای فهمیده شدن را دور بریزیم.
– ما میتوانیم با درد فرد دیگری شروع کنیم. چه احساسی دارد، یک درمانگر خوب میتواند پاسخ دهد، برای شنیدن شریک زندگی خود برای اینکه توضیح دهد چه حسی دارد وقتی که شما … ما میتوانیم از یکدیگر مراقبت کنیم. ایده قابل توجهی پیش میآید؛ این که آنها واقعاً دشمن ما نیستد، بلکه آنها -مانند ما- روشهای بسیار بدی برای درک آنچه که در قلب، نیازهای قابل فهم و لمس هستند، دارند.
زوج درمانی یک کلاس درس است که در آن ما یاد میگیریم چگونه عاشق باشیم. ما به طور معمول از اینکه سرنخ اولیه را در مورد اینکه چه کار کنیم نداریم، آشفته میشویم. ما مسائل را بیخیال میشویم تا زمانی که بیش از حد عصبانی شویم و یا از انجام هر کاری ناامید میشویم و احساس تنفر میکنیم. امیدوار کنندهترین و در عین حال عاشقانهترین چیزی که تا کنون انجام دادهایم این است که بیان کنیم که ما هنوز نمیدانیم چگونه عاشق باشیم- اما با کمی کمک، علاقهمند به یادگیری آن هستیم.