وقتی که در مرحلهای از زندگی به این نتیجه رسیدیم که ضرورت ریسک حتمی است، حتما باید از قبل تمام موارد منفی را در نظر بگیریم و همه چیز را سبک و سنگین کنیم. در موقع ریسک کردن باید روی عوامل موثر تمرکز کنیم و همه آن عوامل را به نفع خود به کار گیریم.
چگونه با ریسک کردن حساب شده به دستاورد و موفقیت بیشتر برسیم
ریسک کردن جزء جداییناپذیر زندگی ما هست و همهٔ ما باید با آن روبرو شویم اما درک ارزش ریسک و تأثیری که میتواند روی زندگی ما بگذارد آسان نیست و در واقع ریسک کردن از لحاظ روانی برای همهٔ افراد سخت هست. در یک تحقیقی که من روی دوستان اجتماعی خودم انجام دادم، از آنها سؤال کردم که آیا ریسک کردن مفید و خوب هست؟ جالب توجه این هست که همهٔ آنها جوابشان مثبت بود. همچنین بر اساس تجربیات مراجعانم میدانم تقریباً تمام افرادی که ریسک کردهاند توانستهاند به زندگی بهتر و موفقیت بیشتر دست پیدا کنند و علاوه بر اینها باعث حال خوب آنها میشود.بنابراین میدانیم که در دنیای پر از رقابت امروز ریسک کردن امر اجتنابناپذیری هست.
افرادی که نیاز به مشاوره در این زمینه دارند میتوانند با کمک گرفتن از افراد موفق شروع کنند و بتوانند رئیس کار خود شوند. این افراد به دلیل این که مدت زیادی در شغل خود به صورت حرفهای کار کردهاند میتوانند این کار را انجام دهند و به موفقیت برسند اما در هر صورت به مربی نیاز دارند تا به آنها کمک کند و در شرایط سخت بتواند به عنوان یک راهبر در کنار این افراد باشد. ما ریسکهایی که برای موفقیت لازم هست را انجام نمیدهیم. اما چه چیزی باعث میشود یک ریسک در زندگی ما خیلی بزرگ دیده شود و در واقع باعث ترس ما بشود؟ چه عوامل بیرونی باعث میشود نگاه ما به یک ریسک عوض شود و برداشت اشتباهی بکنیم و همچنین تفاوت بین ریسک خوب و بد چیست؟ چه زمانی باید در مقابل یک ریسک مقاومت کنیم و از انجام آن بپرهیزیم؟ و در نهایت چگونه میشود این تفاوتها را تشخیص داد و ریسکهایی را به کار گرفت که باعث تغییر و پیشرفت زندگی ما بشوند؟
ریسک حساب شده چیست؟
بگذارید با یک مثال ریسک حساب شده را روشن کنیم:آیا شما از یک خیابان یا اتوبان که سرعت ماشین ها زیاد است عبور میکنید؟ مشخصا جواب شما نه هست. یا همین کار را در شب انجام میدهید؟ باز هم جواب نه هست، اما اگرمحل عبور عابر پیاده در این خیابان باشد و همچنین سرعت ماشینها کمتر باشد، چطور؟؟مطمئنا جواب شما بله هست. با توجه به سؤالات بالا متوجه شدید که ریسک چطور میتواند در ذهن ما تغییر کند. در مثال بالا جاده و ماشینها همان بودند و تغییر نکردند ولی ما در همهٔ موارد ریسک نکردیم و ذهن ما ریسکهایی که برای آن آمادگی وجود ندارد را نخواهد پذیرفت و معمولاً ما در زمانی بهتر میتوانیم ریسک کنیم که پیامدهای ان ریسک مشخص باشد و تحت کنترل ما باشد و در واقع این مفهوم ریسک حساب شده میباشد. ریسک کردن به معنی این نیست که شما همین الان شغل خود را رها کنید و در یک گوشه خیابان یک بیزینس شروع کنید. اما کاری که باید انجام دهید این هست که در کنار شغل فعلی خودتان اقدامات کوچکی برای شروع کسبوکار خودتان انجام دهید و در بلندمدت شغل فعلی خود را رها کنید.
چیزی که در مورد ریسک محاسبه شده وجود دارد این است که انسانها باید با ادراکات و واقعیتها، احساسات، هیجانات و حتی اعتقادات خود را در زمان ریسک کردن به چالش بکشند و تغییر دهند تا بتوانند ریسک کنند. و به همین دلیل است که شما ممکن است از ۱۰۰٪ افراد بشنوید که اعتقاد داشته باشند که باید “ریسک کنید”. اما وقتی وارد دنیای واقعی افراد میشویم میبینیم که همهٔ افراد حداقل یکبار در زندگی خود با ریسک کردن مواجه شدهاند و جالب این که این موقعیت باعث بهتر شدن زندگی آنها میشده ولی آنها به خاطر چالش در رفتار و احساسات و افکار خود از انجام آن خودداری کردهاند و همین باعث شده است تا یک زندگی بدون پیشرفت داشته باشند. من افراد زیادی را دیدهام که در بستن قرارداد درنگ میکنند، سفر خود را به تأخیر میاندازند، در “بله”گفتن برای ازدواج شک میکنند و حتی در اصلاح کردن موهای خود نیز دچار تردید میشوند. اما دلیل این شکها و به تعویق انداختنها و حتی منصرف شدن چیست؟ دلیل اصلی آن این هست که این افراد قادر به محاسبهٔ ریسک نیستند و نمیتوانند هزینه-فایده کاری که میخواهند انجام دهند را محاسبه کنند و در نهایت از لذت و رضایتی این ریسک میتواند برای آنها داشته باشد محروم میشوند.
در ریسک کردن محدودیت خود را در نظر بگیرید
همهٔ افرادی که در زندگی خود موفق شدهاند بدون شک ریسک کردهاند. به عنوان مثال اولین بار جیمز باند، جک ریچر و یا لارا کرافت که جزء موفقترین افراد در دنیا هستند زمان حرکت در مسیر جدید و ریسک کردن ترس و وحشت از شکست را تجربه کردهاند. با این وجود آنها تعریف جدیدی از ترس ایجاد کردند و توانستند با وجود این ترس حرکت کنند و به همهٔ افراد در دنیا این پیام را بدهند که بترسید اما حرکت کنید و بدانید که این مأموریت غیرممکن نیست. اما چگونه بتوانیم تشخیص دهیم یک ایده ارزش ریسک کردن دارد و میتواند برای ما سود داشته باشد و شرایط ما را بهتر کند و همچنین تشخیص دهیم یک ایده پایانش شکست محض هست و علاوه بر نداشتن سود باعث خواهد شد ما متضرر شویم؟ اما در زمانی که میخواهیم شروع به ریسک کردن بکنیم باید بتوانیم محدودیتهای خود را ببینیم و بر اساس این بینش عمل کنیم. به همین دلیل یکی از مهمترین نکات در زمان ریسک کردن توجه به تواناییها و امکانات هست و واقعبینی در تصمیم برای ریسک کردن هست که میتواند موفقیت یا شکست برای ما داشته باشد. یکی از مهمترین دلایلی که افراد بزرگ توانستهاند به دستاوردهای بزرگ برسد این هست که توانستهاند ریسک خود را بر اساس محدودیتها و تواناییهای خود بسنجند و در واقع ریسک حساب شده داشته باشند.