در قسمت قبل، نمونههایی از اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت، تفاوتهای آنها و اهمیت داشتن هر یک مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت میخواهیم نحوه استفاده از اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت برای موفقیت در زندگی یا راهنمای گامبهگام با استفاده از چهارچوبی ساده به نام Hawkeye-Wormeye را بیان کنیم.
دیدگاه Hawkeye-Wormye
گام ۱٫ The Hawkeye
تصور کنید یک شاهین هستید و در ارتفاعات بالای جنگلی زندگی میکنید که میتوانید زندگی خود را ببینید. اگر یک شاهین باشید، میتوانید هرکجا که میخواهید بروید و بدانید کوهها، رودخانهها و تپهها کجا قرار دارند. شما میتوانید ببینید کجا باید بروید و تصویری بزرگ در اختیاردارید.
میخواهم به تپههای آنسوی باتلاقهای تیره بروم.
hawkeye اولین چیزی است که شما انجام میدهید، زیرا هدف بلندمدت را ایجاد میکند، تصویر بزرگتر یا هر آنچه شما آن را مینامید. بر اساس دیدگاه Hawkeye-Wormye هنگامی که متوجه شدید کجا باید بروید، حال زمان آن فرا رسیده که با تبدیلشدن به یک کرم در خاک فرود بیایید.
گام ۲٫ The Wormeye
خب، در حال حاضر دقیقاً میدانیم کجا هستیم، این همان «تپههای آنسوی باتلاقهای تیره» است؛ اما برای رسیدن به آنجا، لازم است تبدیل به یک کرم شویم؛ اما چرا کرم؟ زیرا کرم تنها ۲-۳ گام را در مقابل خود میبیند. این کار تضمین میکند که حتی اگر شما مقصد نهایی خود را بدانید، تنها باید بر ۲-۳ گامی که پیش رویتان قرار دارد تمرکز کنید.
«شما در حال ساخت یک دیوار هستید؛ اما تنها با در دست داشتن آجرها دیوار ساخته نمیشود. تنها زمانی که آجرها را بهطور دقیق و کامل رویهم بگذارید، تبدیل به دیوار خواهد شد.»
انتقال از مرحله Wormeye به hawkeye
این کار دقیقاً همان Wormeye است. شما میدانید مقصدتان چیست، اما تصمیم میگیرید تا تنها بر آنچه در مقابل شما است تمرکز کنید. چنین کاری به شما اطمینان میدهد که «آجرهایی که به طور دقیق و کامل روی هم گذاشته شوند، روزی تبدیل به دیوار خواهند شد» هر ۳ تا ۶ ماه، لازم است دو روز را بر دیدگاه hawkeye تمرکز کنید. این کار را به این دلیل انجام میدهید که مطمئن شوید در مسیر درست قرار گرفتهاید و ببینید که آیا در مسیر Wormeye نیاز به تغییر یا تکرار چیزی دارید. بیل گیتس این عمل را “Think Week” نامیده است.
بقیه زمان (بیش از ۹۵% از آن) را در دیدگاه Wormeye میگذرانید. شما در زمین هستید، کارهای خود را انجام میدهید، مهارتهای جدیدی را به دست آورید یا در مهارتهای قدیمیتر پیشرفت میکنید. شما به این دلیل از Wormeye به hawkeye میروید تا ببینید که آیا هنوز در مسیر درستی هستید. اما شما در دیدگاه Wormeye دقیقاً چه کار میکنید؟
خرد کردن اهداف بلند مدت در اهداف کوتاهمدت
شما تصویر بزرگتری دارید، اهدافی که میخواهید به دست آورید. فرض کنید هدف بلندمدت شما این است یکی از بهترین نویسندگان غیر داستانی در جهان شوید. چگونه میتوانید به این هدف برسید؟ اول از همه، باید بدانید که نویسندگی دقیقاً چیست. در این راستا متوجه میشوید که نویسندگی فقط نوشتن نیست، نویسندگی متشکل از چهار بخش مختلف است
- خلق ایده
- تحقیق
- نوشتن
- ویرایش
خب، اکنون میدانیم که برای تبدیلشدن به یک نویسنده خوب باید بر روی چه چیزهایی کار کنیم. چهار مهارت بالا مهارتهایی هستند که باید آنها را بکار بگیریم تا بهترین نویسنده دنیا شویم. با تبدیل اهداف بزرگ به اهداف کوچکتر، در واقع، کارهایمان را به چیزهایی که میتوانیم انجام دهیم خرد میکنیم. دیدگاه hawkeye برای تبدیل شدن به بهترین نویسنده بر دیدگاه wormeye در خصوص کار بر بخشهای مختلف نوشتن، تمرکز دارد. اما در نهایت با این تکهها چه کار میتوانیم بکنیم؟ این دقیقاً همانجایی است که ما به اعمال و رفتار روزانه خود (اهداف کوتاهمدت) و آخرین بخش از معمای بزرگ خود-عادتهای روزانه، میرسیم.
عادتهای روزانه
بنابراین ما «بهترین نویسنده جهان شدن» را به «خلق ایده، تحقیق، نوشتن، ویرایش» تبدیل کردیم. حال دقیقاً با آنها چه میکنیم؟ ما عادتهای روزانه را شکل میدهیم. این همان کار بزرگی نیست که قرار بود انجام دهیم؛ در واقع این کاملاً مخالف است. ما هرروز کارهای کوچکی انجام میدهیم و این کارها در طول زمان جمع میشوند تا ما را به هدف خود برسانند. ما این کار را طی یک گام در یکزمان، آهسته و پایدار میگذاریم و همان طور که اریک ادمیاد میگوید: «من امروز کارهای کوچکی انجام میدهم تا پس از یک سال کارهای بزرگی انجام داده باشم»
در مثال نوشتن، عادت روزانه ساده «نوشتن ۵۰۰ کلمه در روز» است. به این ترتیب، شما عادت روزانهای دارید که از بخش «نوشتن» مراقبت میکند و شما را تبدیل به بهترین نویسنده در جهان میکند. برای خلق ایده شروع به راهنمایی گرفتن از یک مجله میکنید (درباره ۳ چیز که امروز برای شما اتفاق افتاده است مینویسید)، برای تحقیق شروع به خواندن کتابها میکنید (۲۰ صفحه در روز) و برای ویرایش فهرستی از کلمات ممنوعه ایجاد میکنید که باید از نوشتن شما حذف شوند (مانند «بسیار»، «چیز» و غیره)
شما لازم نیست که تمام این کارها را باهم شروع کنید؛ در واقع من این کار را به شما توصیه نمیکنم. توصیه من این است که با یکی از اینها شروع کنید و سپس وقتی عادت شد، یکی دیگر را اضافه کنید. این دقیقاً همان چیزی است که من انجام دادم. من با عادت خواندن (۲۰ صفحه در روز) شروع کردم. پس از ۱۵۰ روز، عادت نوشتن (۵۰۰ کلمه در روز نویسنده) را اضافه کردم. سپس عادت خلق ایده و درنهایت عادت ویرایش را شروع کردم.
نتیجهگیری
ما با توضیح اهداف بلند مدت و اهداف کوتاه مدت آغاز کردیم، تفاوت میان این دو را پی گرفتیم، فهمیدیم که یکی از آنها بدون دیگری میسر نیست. سپس، فهمیدیم که چگونه از اهداف بلند مدت و اهداف کوتاهمدت در زندگی روزمره استفاده کنیم. بدین منظور از دیدگاههای hawkeye و wormeye استفاده کردیم. درنهایت اهداف بزرگ را به اهداف کوچک خردکنیم و این اهداف کوچک را تبدیل به عادتهای روزانه کردیم. اکنون میدانیم که برای رسیدن به اهداف و رؤیاهایمان به چه چیزهایی نیاز داریم. همه چیزهایی که بین ما و اهدافی که میخواهیم به آنها دستیابیم قرار دارند درواقع عادتهای روزانه کوچک هستند؛پس فقط شروع به انجام آنها کنید