همه ما میدانیم اکثریت قریب بهاتفاق افرادی که به دنبال کاهش وزن هستند و موفق به کاهش آن میشوند، دوباره وزنشان زیاد میشود و همینطور همه ما میدانیم کسانی که وزنشان را کم میکنند هیچ علاقهای به بازگشتن وزن سابق ندارند. برخی از ما یک عمر را بین نسخه چاق و متناسب خودش در یک چرخه میگذارنیم. ما حتی بخشهای مختلف کوچک، متوسط و بزرگ در کمد لباسمان داریم. چه چرخه ترسناک و بدبختانهای به نظر میرسد. صحبت من درباره نوسانات جزئی وزن نیست، بلکه صحبت من درباره بازه ۱۰-۵۰ کیلوگرم یا بیشتر است. ما به دلایل مختلف سوار قطار هوایی کاهش وزن میشویم، اما در ادامه چیزی که ۲۵ سال کار کردن با افرادی که در این حوزه هستند، آموختهام را شرح میدهم.
ما به مغزمان اهمیت نمیدهیم
به دلایل زیادی، جایی در میان مسیر، ما آنرا (انگیزهمان) از دست میدهیم، چه به لحاظ روحی و چه احساسی و وقتی نظم و انضباط، کنترل خود و ویژگی توانگرمان از بین برود، بدن جدید و بهبودیافتهمان نیز، چیزی مشابه آنرا حس میکند. متأسفانه، ما میدانیم چیزی که توسط شانههایمان اتفاق میافتد، درواقع توسط چیزی که بالای آنها قرار دارد، تحریک شده است (فیزیولوژی ما محصول جانبی روانشناسی ما است)، تاکنون برای بسیاری از ما، تسلط بر ذهنمان کلیدی برای تسلط روی بدنمان بوده است. ایجاد تغییرات طولانیمدت (در این مورد خاص، صحبتمان از کاهش وزن است) به کربوهیدراتها، پروتئین و تردمیل ربطی ندارد، بلکه به چیزی که میان گوشهایمان اتفاق میافتد، مربوط است.
من میدانم، این پیامی است که بهطور منظم از آن حرف میزنم اما هنوز هم به نظر میرسد توسط انبوهی از افراد نادیده گرفته میشود؛ مغزتان را درست کنید تا بدنتان درست شود. هر کاری که لازم است بکنید تا، تمرکز، تعهد و تحرکتان را در طولانیمدت حفظ کنید، و میگویند تنها “30 روز طول میکشد تا عادت جدید در بدن جا بیافتد”… مزخرف است. بهطور معمول، بیشتر طول میکشد. تعدادی کمی از ما (خب، درواقع هیچکداممان) ۳۰ سال رفتار مخربمان را تنها در ۳۰ روز فک کردن کنار نمیگذاریم. درست مثل اغلب اوقات، نظریه روی کاغذ و واقعیت با یکدیگر جور درنمیآیند.
کارهای احمقانهای با بدنمان انجام میدهیم
وقتی بحث کاهش وزن به میان میآید، همهمان عاشق سختی دادن به خودمان میشویم. ۴ برگ کاهو، ۲ عدد هویج، کمی داروی ادرارآور (دیورتیک)، کمی قرص کاهش وزن و ۳ بار ورزش در یک روز. برنامه خوبی است. اگر یک احمق باشید و میخواهید عضلاتتان را از دست بدهید، و همچنین انرژی و سلامتیتان. هیچچیزی که شدید باشد، هرگز کارکرد مفیدی نخواهد داشت. بله ما همه فکر میکنیم بدنمان خاص و منحصربهفرد است، اما نیست. این موضوع من را شگفتزده میکند که چه تعداد افراد باهوش کارهای احمقانهای با بدنشان میکنند. داروها، سیگار، الکل، غذای بیشازحد، غذا نخوردن، نخوابیدن، آب ننوشیدن، تمرین بیشازحد یا بسیار کم. برای بدنتان تصمیمهای عاقلانه بگیرید، با این کارها فقط آنرا نابود میکنید.
کارهایی را شروع میکنیم که ادامه نمیدهیم
ما میدانیم که رژیم غذایی جواب نمیدهد اما خب واقعبین باشیم خودمان هم بههرحال به این کار تن میدهیم. برای یک هفته و علیرغم مطالعه کافی نسبت به آنچه میدانستیم، متاسفانه جامعه ما هنوز آغوشش را برای چیزی که میداند نتیجهای ندارد باز میکند؛ رژیم غذایی هندوانه و هوا و یا تخممرغ پخته و گریپفروت.
برای مراسمهای خاص، وزن کم میکنیم
بله قبلاً هم گفتم، ما در کاهش وزن برای تولد، عروسی، دورهمیهای مدرسه، رویدادهای اجتماعی بزرگ و حتی تابستان کارمان فوق العاده است و برای دوباره چاق شدن بعد از آن هم مستعد هستیم. این کاری است که ما میکنیم. از دست من عصبانی نشوید، فقط نگاهی به اطرافتان بیاندازید. اگر زندگی قرار بود فقط بهاندازه یک مراسم تولد طول بکشد، همهمان در بهترین شکلمان بودیم. ما رفتارمان را برای مدتی تغییر میدهیم، اما برای سطحی زیر رفتارهای آگاهانه (و موقت)، بهسادگی صبر میکنیم تا به حالت عادیمان برگردیم. حالت عادی که در وهله اول منجر به چاقیمان میشود.
برنامهای فراتر از کاهش وزن برای زندگیمان نداریم
برخی از ما در کاهش مقدار کمی از وزنمان، کارمان بسیار خوب است… اما در حفظ آن فاجعهایم. ما به مقصدمان میرسیم و شروع میکنیم به خوردن و میخوریم و میخوریم، بعد از همه چیزی که خوردیم، حالمان بسیار خوب میشود و شش ماه بعد بیدار میشویم و میفهمیم بدنمان وضعیت سابقش را از دست داده است. نه نه نه. کاهش وزن کاملاً نسبی است. حفظ عادتها، رفتارها و کاهش وزن، چالشی واقعی برای زندگی است.